ای ابوالفضل تو که رفتی خیمه ها آتش گرفت
ای برادر تو که رفتی دامن زینب ام آتش گرفت
ای ابوالفضل تو که رفتی جای دست بر صورتش نقش گرفت
ای برادر تو که رفتی گوشواره را هم از او گرفت
ای ابوالفضل خون گوش اش بر صورتش جریان گرفت
ای برادر جای آب نقش شلاق بر بدن جای گرفت
ای ابوالفضل خواهر در بین نامحرمان جا گرفت
ای برادر جای کودکان تازیانه ها را بر خود می گرفت
ای ابوالفضل در عجب ام چگونه سر اصغر بر نیزه جای گرفت
ای برادر علی اصغر با صدای تو آرام گرفت
ای ابوالفضل رقیه آب نمی خواهد سراغ ات را گرفت
ای برادر خواهرم با وجود تو دل اش آرام گرفت
ای ابوالفضل بعد تو پشت ام خمید و زانوهایم گرفت
ای برادر تو علمدار خدای و علم ات را خدا خود گرفت
ای ابوالفضل سروده صادق مرادی کوچی