علمدار ام ای برادر من تو ای تنها پشت و پناه من
علمدار ام ای برادر من تو ای تنها سپاه و لشکر من
تو ای سردار سپاه من تو ای سقای طفلان ام
تو هستی وفادار ترین یارم در این ویران
تو هستی تنها امید العتش های اصغر من
زودی برگرد سوی خیمه رقیه چشم انتظاره
زودی برگردکه بعدتو دل زینب دیگه آرامش نداره
تو اگر بر نگردی بچهها لباس شون آتش میگیره قبل برن اسیری
تو اگر بر نگردی میخوره رقیه تازیانه و میخوره جای آب سیلی
بعد تو خیمه ها آتش میگیره و گلوی اصغر ام جای آب میخوره تیری
بعد تو من میشوم تنها و حرم آماده میشه برده برای اسیری
اگه رفتی بریده میشه سرم و زینب نشسته روبرو بدون محرمی
اگه رفتی سر ها به نیزه میشه حرم میشه غارت قبل بزن اسیری
اگه رفتی دوستای ابلیس خاک می ریزن رو سر بچهها و میخندند اشک آن ها
اگه رفتی دیگه زینب پیر میشه وقتی بره مدینه دیگه نمیشناسد اورا
چه شبی است امشب رقیه بی پدر شده است امشب
سر حسین و عباس پیش چشم زینب بر نیزه شد ه امشب
رباب برایدگهواره علی اصغر اش لالای میخواند امشب
لباس کودکان اتش گرفته ودر صحرا گم شده اند امشب
گوشه دختران حسین جای نوازش پدر سیلی خورده امشب
انامردان پس از مردان حرم برای زنان حرم شیر شده اند امشب
دیشب ایمن بوده جای زینب کبری پیش برادراش عباس
برادر اش عباس همراه حسین پیش مادر رفته اند امشب
غم عالم بر دوش اش و رسالت برادر دارد زینب کبری
یتمان برادران را پرستار و مرحم است امشب
رقیه بی تاب پدر زجه زنان پدر را می خواند
رقیه آب نمی خورد مگر عمو یش آب آورد امشب
عمو عباس ما آب نمی خواهیم تو خود برگرد
می زنند مارا چون که نداریم دیگر علمدار امشب
اگر باشی دیگر ندارند جرات زدن عمه زینب را
عمو جان نبودی که ببینی درآوردن چادر اش امشب
عمو جان من خودم دیدم رو نیزه سر برادرام اصغر
امیدوارام مادرام خواب باشدتا نبیند سر علی اصغر امشب
لالا پسر بابا لالا گل ناز م لالا
لالا ای کوچک ترین همراه ام عزیز بابا
لالا ای طفل صغیر ام ای علی اصغر بابا
لالا سردار من کوچک ترین سرباز ام ،بابا
لالا ای قربانی شده جای اسماعیل برای دین بابا
لالا غنچه نشکفته شده فدایت خدایا عزیز بابا
لالا شده سیراب درخت اسلام ز خون تو عزیز بابا
لالا چگونه جاشد تیر در گلو یت جدا شدسرعزیز بابا
لالا شد ام تنها ندارم دیگر سردار کوچک ام را بابا
لالا پدر هم مرد وقتی نشت در گلو یت تیر عزیز بابا
لالا عمو رفته پیش آقا داره آب برای عزیز بابا
لالا برو تنها پیش آقا بگو چه کردن با من بابا
لالا عمو که رفت تو هم رفتی شده تنها دختر بابا
لالا حالا خواهر می گرد ه دنبالت ای عزیز بابا
لالا چگونه کنم سر با داغت که رفتی تشنه بابا
لالا مادر ات منتظر که برام پیش اش عزیز بابا
لالا تو خود ده صبر بسیار برای من شده سخت بابا
لالا شهید من لالا خوشا به تو که رفتی اون بالا
ای ابوالفضل تو که رفتی خیمه ها آتش گرفت
ای برادر تو که رفتی دامن زینب ام آتش گرفت
ای ابوالفضل تو که رفتی جای دست بر صورتش نقش گرفت
ای برادر تو که رفتی گوشواره را هم از او گرفت
ای ابوالفضل خون گوش اش بر صورتش جریان گرفت
ای برادر جای آب نقش شلاق بر بدن جای گرفت
ای ابوالفضل خواهر در بین نامحرمان جا گرفت
ای برادر جای کودکان تازیانه ها را بر خود می گرفت
ای ابوالفضل در عجب ام چگونه سر اصغر بر نیزه جای گرفت
ای برادر علی اصغر با صدای تو آرام گرفت
ای ابوالفضل رقیه آب نمی خواهد سراغ ات را گرفت
ای برادر خواهرم با وجود تو دل اش آرام گرفت
ای ابوالفضل بعد تو پشت ام خمید و زانوهایم گرفت
ای برادر تو علمدار خدای و علم ات را خدا خود گرفت
ای ابوالفضل سروده صادق مرادی کوچی
ای زیبا ترین مخلوق هستی
ای بالا ترین جایگاه در نزد هستی
ای با وفا ترین یار تو هستی
ای با وقار تر از تو نیست در هستی
ای که سرت رفت تا شوی تمام هستی
ای که شش ماه دادی برای هستی
ای که دیدی غم جوان را که بماند هستی
ای که دیدی غم به وسعت تمام هستی
ای که نکردی کوچک ترین شکوه برای هستی
ای صبرا ببرد آبرو از تمام هستی
ای که عشقت شد فقط برای هستی
ای که شدست خریدار تو.خداوند هستی
ای فروختی تمام هستی برای هستی
ای که چه زیباست خریدار اش تو هستی
ای که دادی سرت را برای هستی
ای که یاسین نازل کرد برایت هستی
ای اگر برداری سر یاحسین هستی
چیزی که می ماند نیست جز یاسین برای هستی
سروده صادق مرادی کوچی در وصف بزرگی امام اش حسین علیه السلام