ای زیبا روی دو عالم و داری زیبا ترین چشم
ای که میکشد آن ابروی کمان ات مر هر دم
ای که رنگ و بوی موی ات شده قاتل جان ام
چه کنم از چشم سیاه ات کرده کامل مات ام
من که ندارم طاقت دوری و ندیدن آن روی ماهت
شده ام برده وترسم برون آید قلب ام ازجا با نگاه ات
یادم می رود سخن گفتن وقتی که می شنوام صدای تو را
بیاد می سپارم هر یک ازحرکات و سخنان زیبای تورا
چه زیباست آن قامت رعنا که آید به اندام بدن ات
شاید که خدا کرده مخصوص نقاشی چهره ات
نگذارم روی ز دستم که آوردم به دستت به سختی
کنار توکه هستم نداشته برای من هیچ کجا این چنین ارامشی
نکردم تجربه هیچ گاه که دیدم گرمی و لطافت دستت که کنارمه
خدایا مکن جدا مارا نگهدار گرمی و عشق اش برایم همیشه