پسر مرد از همون بچگی و داره ادای میدونه تو.خونه
پسر دوست داره شمشیر و تفپنگ قبل بتونه بدود تو خونه
وقتی یاد گرفت راه برده می ریزه بهم هرچه هست تو خونه
هرگاه پاهایش قدرت گرفت با توپ شیشه می شکنه تو خونه
وقتی یاد بگیره دوچرخه را همش بیرونی جای بمونه تو خونه
مادر و پدر همش دل نگرانه وپریشان وقتی هست بیرون خونه
وقتی می ره مدرسه تازه شروع میشه گرفتاری اش برای خونه
نخواندن درس و اذیت کردن همکلاسی ها میگوید کاش بود خونه
تا برسه به کنکور خون شده دل والدین و تک تک اعضای تو خونه
موقع کنکور بیدار میشه دم ظهر و هر شب هم دیر میاد به خونه
بعد سه سال پشت کنکور ماندن و خون کردن دل اعضای تو خونه
حالا باید برده سربازی و تازه میفهمم ارزش زحمت اعضای خونه
البته این حکایت پسرهای شیطونه که نمی فهمن ارزش خونه
بیشتر شون هستن فهمیده هستن حامی اعضای تو خونه
هستن پشت و پناه پدر و حامی مادر هستن بهترین در خونه
کنکور نیس ملاک خوب بودن کسی ولی اکثریت قبول پسر خونه
پسر کار میکنه بیرون خونه وقتی میشن تنگ دست اعضای خونه
پسر حاضر زخم بخوره یا بمیره اما سخت نگذرد به اعضای خونه
پسر حامی و دوستدارخواهرش وقتی ازدواج میکنه می ره از خونه
پشت و پناه برادر و دستگیر اوست یا بخوره به مشکل یا می ره از خونه