ایل قشقایی
محل استقرار اصلی
فارس ، کوهیلو و بویر احمد ،چهارمحال بختیاری
زبان
ترکی اغوز غربی
دین شیعه
ریشه
واسیلی بارتلد در کتابش ریشه قشقایی را در کلمه قشقا «اسب پیشانی سفید»
حسن فسای در کتاب خود نظری متفاوت دارد او معتقد است که ریشه در کلمه قاچماق «فراری »
خاست گاه
یک باور اشتباه این است که جزو قراولان لشکر هلا کو خان و تیمور خان بوده اند واز ترکستان به ایران آمده اند که در واقع در قرن یازدهم
وبا مهاجرت های بزرگ قبیله ای ابتدا در شمال غربی ایران اسکان گزیده و پس از آن به فارس مهاجرت کردند که از نشانه این موضوع قبیله مغالو که از دست مغان اردبیل گرفته شده استقلالی با نام های اقو یو نلو ،قراقویونلو،بیگدلی ، موصول که از نشانه های حضور ای قبیله در شمال غرب کشور است
حسن فسای قشقایی را شاخه ای از قبیله خلج می داند که توسط،مبتور سکی رد شده است این تاریخ نویس معتقد بود خلج ها به فارس کوچ کرده وبا قشقایی ها یکی شده اند که گروهی از خلج ها در دهبید اسکان گرفته اند که این موضوع را باور پذیر کرده است
بجز خلج ها طوایف مختلف دیگر نیز باقشقایی ها یکی شده و یک ایل متحد و بزرگ تر ساختند (طوایف،افشار، بیات ، قاجار، قرا گوز لو ،شاملو،ایگوز،)
تاریخچه
اکثریت روسای ایل از طایفه شاهیلو که از طایفه عمله محسوب کشورهستند
اولین رئیس قبیله امیر غازی شاهیلو بوده است که در قرن شانزدهم می زیسته که مقبره وی در روستای درویش از توابع شهر گندمان وجود دارد
مادر ای زیباترین افسونگر م
مادر ای که زیبا تر از هرچ که هست
مادر ای بوسه زند بر دستت خدا
مادر ای که ساخته است از بوی تو بوی بهشت را
مادر تو که اول و آخر هر دعایت
نخواستی از رب جز برای اولادت
مادرم گر تمام عمر کنم بند گیت
نتوان کرد جبران یک شب بیداریت
مادرم گر سجده جز بر خالق گشت حرام
وگرنه تمام روز و شب سجده بر تو میکردم
خدا وقتی که گفت بهشت زیر پای مادر است
خدا خود دانست بهشت کوچک ترین هدیه برای مادر است
مادرم ذکر من جز سلامتی تو نیست
این نیز فقط بخاطر خود من است
یک لحظه زیستن بدون تو گشته محال
خدا بدارش عمر نوح نگو که این است محال
گر دهند تمام ثروت عالم
بخدا نمیکنم معامله ات با خداهم
خداوندا ببخش بیشتر حقیر را به محبت مادرم
خداوندا تو خود آفریدی از محبتت در او
گناه من بنی بشر این است که گشته عاشق محبت او
خداوندا شکر ت که آفریدی این فرشته را
تا درک کنم تکیه ای از محبتت را
خدایا مکن هرگز بی نسیبم از او
بستان از این جان بی مقدار بیفزا به او
سروده صادق مرادی کوچی یک فرزند
برای به برونی خانواده داماد پس از یک خواستگاری حضور ی همراه با بزرگان نزدیک تر دو خانواده انجام گرفته و به توافق رسیدند پس از این خانواده پسر و دختر جداگانه برای دعوت خویشاوندان به مراسم بله برونی اقدام میکنند که مقدار لازم از بادام یا گردو به همراه کشمش درون یک کیسه دست بافت کرده و به چادر سیاه قوم خود می روند وبا موضوع مشورت برای احترام به بزرگ ترها و پس از جلب نظر آنها آنها را دعوت می کنند وکوچک ترها به تبعیت از بزرگ ترها حاضر می شوند
در شب بله برانی مهمان ها با چای و میوه پذیرای و درمورد شیربها(پولی که داماد باید به خانواده دختر بدهد که به اصطلاح پول خرج کردی است که داماد به پدر عروس برای خرید جهیزیه و خرج عروسی و عقد کند و پول زحمت کشیدن پدر عروس است که او را به این سن رسانده است) مهریه ؛خرج عقد؛ مدت ان؛جهیزیه ای که داماد برای شروع یک زندگی ساده فراهم می کند که این عموما تعداد گوسفند وسیاه چادر و... و چیزهای اساسی شامل میشود وگرنه جهیزیه اصلی را رسم است عروس تهیه وبا خود یک روز قبل عروسی به سیاه چادر داماد می فرستد و این در صورتی است که پدرش وسع مالی داشته باشد وگرنه داماد او را همراهی می کند و تمام این صحبت ها را یک نفر در دفتری یا داشت می کند
درضمن تاریخ عقد و عروسی را مشخص می کنند مهریه نیز در قدیم بسیار سبک و راحت بوده است و پس از پایان مراسم بله این و توافق کلی با کل دوست عروس برای اقوام داماد و اما د چای می آورد
انشاالله مراسم عروسی را پس از چند تحقیق جزای که سوال در ذهنم ایجاد کرده می نویسم پس چند شعر از سرودهای خودم را فردا می نویسم انشاالله"5^~*****
سلام
یک دیدگاه در بین مردم جا افتاده که ما عشایر ازدواج بدون روح و اجباری لا اقل در مورد
زنان که هرکه را پدر گفت باید ازدواج کند
واقعیت این نیست بلکه چون ما عشایر ازدواج را یک سنت و امری الهی است او را مقدس دانسته
و همچنین از اینکه دختر را و دختر در ایل مقدس و هدیه خدا و باعث رزق و روزی است
و دلیل دیگر داستان های مادر هاست که سینه به سینه نقل شده که بیشتر آنها روایت کننده
عشق های آتشین است که بین دختر و پسرهای است که برای رسیدن به هم چه سختی ها را متحمل شده اند
ودیگر دلیل من آوا های ایل است که اگر به گزاف سخن نگویم اکثریت قریب به اتفاق آنها نقل از این موضوع دارد
تنها حقیقت این است که ازدواج پایان راه برای اکثریت زنانی بود که بعداز ازدواج به این میرسیدند که در انتخاب همسر
خود اشتباه کردن کمتر راه بازگشتی بود چون طلاق عیب گناه کبیره بود مگر اندک زنانی که روشن فکر بودن موفق به طلاق
میشدند من هیچ جدای تا کنون نشنیده ام چون زنان ایل خود مردی آهنین بودند و کم توقع وبرعکس زحمتکش
از چوپانی گرفته تا بچه داری خانه داری دوشیدن شیر نگهبان *پیشم چینی *ریسندگی نخ *قالی بافی *سیاه چادر دوزی *گلیم
بافی *و شکار و.....
حالا این زن جایی برای فکر طلاق دارد نه انصاف است این چنین فرشته ای را اینگونه یاد کنیم که در انتخاب همسر خود هیچ نقشی
نداشته است عشایر خدا ترس ودین دار و پایبند به اصول محکم الهی و سنت است دیر ازدواج کردن گناه کبیره اگر نبود
انصافا کمتر هم نبود ی
یادشان گرامی باد آن بزرگ زنان شیر دل
سلام
امروز بحث مهمی داریم احساس می کنم که قبل از هرچی باید به این
م موضوع اشاره کرد و گفت اگه ما جای کارهای هنری مثل شعرهای عاشقانه
بررسی می کردن چرا؟ هرکس به قدرت سیاسی و اجتماعی و مادی می رسه
جای اینکه مثل بقیه عشایر ایران به عشایر بودن خود افتخار کنند این
این موضوع را با تمام وجود انکار می کند
خیلی بیشتر درد آور است وقتیکه یک عشایر از ایل خود ببیند سعی میکند
از دستش مخفی شود تا مبادا دوستان و همکاران عزیز ش به اصلش پی ببرند
من حتی در مشاغل کوچکتر هم مثل آبدارچی دیده ام
علتش من وتو ای که به اصطلاح خودت سن و سالی داری چرا تو که نمایندهای
ویا رییس سازمانی هستی بعضی وقتا در جلسه ای با افراد مختلف متفاوت
عمل نمی کنی ویا لباس ایل خود حاضر نمی شوی چرا وقتی شهردار و نماینده
مجلس ویا فرماندار شهرستان ....در محل کارحضور دارن از افرادی که
لباس ایل خمسه برتن دارم برای اجرای برنامه استفاده نمی کند
علت اصلی فقر مالی است شماهم کیشان خود را در بی عدالتیهای جامعه تنها
گذاشته و رها کردید و این باعث شده کار کاملا مغرضانه ویا بی عدالتی تقسیم شود
که من خود یکی از این افراد هستم که فقط بعلت عشایر بودن خود اخراج شده ام
و وقتی که دنبال حامی برای دفاع از حق خود بودم دیدم که چه تنها هستم و از عشایر بودن خود
کاملا متنفر شده بود م چرا که هیچ کس منافع خود را برای من به خطر ننداخت و تازه من از
به حساب هم ایلی های خودم خیانت و ضربه هم خوردم چون فارس زبان ها در خصوص اخراج ناعادلانه من مانی نوشته و همه امضا کردند بجز هم ایلی هیم که دستم بشکند خودم سر کار برنداشت. قضاوت با شما